نظام وظيفه 87

دلاور مردان سربازي  

دوست عزيز ، در صورت تمايل مشخصات خود را به شرح زير براي درج در اين صفحه ارسال نمائيد:

 براي مشمولين به خدمت :

 نام ونام خانوادگي –  تاريخ اعزام به خدمت محل خدمت ( پس از دريافت كد اعزام به خدمت ) يگان خدمت (ارتش سپاه نيروي انتظامي  يا . . . ) - مقدار كسري ( به ماه ).

براي معافين از خدمت :

نام ونام خانوادگي –  علت معافيت ( در صورت تمايل ) تاريخ معافيت .

براي خدمت گذرانده شده ها : 

 نام ونام خانوادگي –  سال  انجام خدمت – يگان خدمت (ارتش – سپاه – نيروي انتظامي  يا . . . )  - محل  انجام خدمت .

برای ارسال مشخصات خود اینجاکلیک نمایید.

---------------------------------------------------------------

آخرين اخبار نظام وظيفه مهر 87 :

حامد ایمانی : آموزشی تهران/ نیروی زمینی ارتش - اعزام: 1 دی 1389 -

 در حال حاضر در اصفهان مشغول خدمت هستند - تاريخ خاتمه خدمت : 28 تير 1390

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

مسعود برقی کار : آموزشی تهران/نیروی هوایی ارتش - اعزام : 1 اسفند 1389  - در حال حاضر در اصفهان مشغول خدمت هستند. تاريخ خاتمه خدمت :  مرداد 1391

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

نعمت اله خان احمدی : آموزشی تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1 اسفند 1389 - در حال حاضر دركازرون مشغول خدمت هستند. تاريخ خاتمه خدمت :  فروردين1391

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

سید یداله احمدی :آموزشی تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1 اسفند 1389  - در حال حاضر در اصفهان مشغول خدمت هستند. تاريخ خاتمه خدمت :  مرداد 1391

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

مجتبی زارعان :آموزشی تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1 اردیبهشت 1390 -در حال حاضر در كرمان مشغول خدمت هستند.تاريخ خاتمه خدمت :  مرداد 1391

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

حسن پولاد ستون : آموزشی تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1 اردیبهشت 1390 - در حال حاضر دركازرون مشغول خدمت هستند.تاريخ خاتمه خدمت :  مرداد 1391

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

اسماعیل بهمنش : آموزشی تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1 شهريور 1390 - در حال حاضر در اصفهان مشغول خدمت هستند...

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

مهدي رجبي : آموزشی تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1شهريور1390 -  همچنان به دنبال معافی هستند - معاف شد . . . از خدمت )

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

مسعود صالحيان فرد :  تاريخ اعزام ا شهريور 1390 - نيروي زميني سپاه- اصفهان

 

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

ايثار عبدالهي فرد : آموزشی تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1 اردیبهشت 1390 - در حال حاضر درسنندج مشغول خدمت هستند.

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

محمد علي سليماني : آموزشی 01 تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1آبان1390 - در حال حاضر در دشت آزادگان اهواز مشغول خدمت هستند. اومد اصفهان ( چطوري ؟؟؟ هنوز مشخص نيست!!!)

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

افشین ضیایی : آموزشی تهران/نیروی زمینی ارتش - اعزام : 1دی 1390- در حال حاضر دركرمان خدمت مي كند

- خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

محمد شاه رجبیان : در حال حاضر در نیروی انتظامی اصفهان مشغول خدمت هستند.

تاريخ خاتمه خدمت :  مرداد 1391

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

محمد کازرونیان : در حال حاضر در لار شیراز مشغول خدمت هستند.

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

سینا دانشور :  در حال حاضر در بندر عباس مشغول خدمت هستند.

خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت - خدمت -خدمت -  خدمت - خدمت -خدمت -

برای ارسال مشخصات خود اینجا کلیک نمایید.

---------------------------------------------------------------

خاطرات يك سرباز :

مدارک رو 88/9/5 فرستادم و روز اعزامم افتاد 88/12/1 روز شنبه. صبح ساعت 7 رفتم نظام وظیفه تبریز خیلی شلوغ بود. بعد از چند ساعت رفتیم داخل و توی حیاط سر کدهای محل آموزشی ایستادیم. از شانس بد یا خوبم افتاده بودم یزد پادگان آیت الله خاتمی یزد معروف به هتل خاتمی البته اینو بعدا فهمیدیم چون روی برگه فقط کد رو نوشته بود. بعد از کلی منتظر بودن یه نفر اومد و گفت چون از کل تبریز فقط 5 نفر افتادن یزد نمی تونیم الان براتون اتوبوس بگیریم برین و بعد از ظهر ساعت 7 ترمینال باشین تا با ماشین یزد اعزام بشید. ما هم اخوشحال شدیم چون  یه کم کار ناتمام داشتم رفتم اونارو انجام دادم و عصر ساعت 7 اومدم ترمینال. سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم به سمت شهر یزد. بعد از طی مسافت 1200 کیلومتری و 17 ساعت، ظهر ساعت 12 رسیدیم یزد. هوای یزد خیلی گرم بود و به قول یکی از دوستان تابستون بود. چون یکم زود رسیده بودیم رفتیم ناهار خوردیم و بعد رفتیم پادگان. پادگان آیت االه خاتمی در 20 کیلومتری یزد و در جاده یزد - خضر آباد واقع است و تا چشم کار می کرد بیابون بود و کوه. من که اصلا احساس خوبی نداشتم و به نظرم بیش اندازه هوای خشکی داشت. وارد دژبانی شدیم و بعد ار نیم ساعت چند تا سرباز اومدن و وسایل رو گشتند و بعضی از وسایل مثل ماشین ریش تراش، تیغ، موبایل و غیره رو نذاشتند ببریم داخل پادگان. همون جا یه برگ کاغذ دادن و گفتن برین ساتر (محل گرفتن جیره) و این لوازم رو که اینجا نوشته شده رو بگیرین. ساتر خیلی دور بود و با زحمت فراوان خودمون رو رسوندیم اونجا و تازه مشکلات شروع شد یک ساک بزرگ با کلی وسایل دادن و گفتن برین آسایشگاه. فکر کنم وزنشون 35 کیلویی می شد ولی مشکل وزن زیاد نبود مشکل این بود که آسایشگاه ها از ساتر خیلی فاصله داشتند. هر طور که بود خودمونو رسوندیم به آسایشگاه ولی بر خلاف انتظارمون جای خاصی برای خوابیدن و استراحت کردن ما مشخص نشده بود. تا ساعت 8 شب تو محوطه بودیم تا اینکه یه فرمانده اومد و گفت که به خط شوید و همه صف ایستادند و شروع کرد به حرف زدن ولی خدا روز بد نصیبتون نکنه هی خطو نشان کشید که اگه منظم نباشید و فلان کارو بکنید و فلان کارو نکنید پوست کلتونو می کنم. همه بچه ها حسابی ترسیدن. بالاخره یه تخت موقت بهمون دادن تا شب رو به صبح برسونیم. اونقدر خسته بودم که نفهمیدم کی روی تخت چوبی بدون تشک خوابم برد. تا چند روز کار خاصی نداشتیم فقط تا دلتان بخواد به خط می شدیم و از جلو نظام و به چپ چپ و به راست راست می کردیم. نماز و ناهار و شام و صبحانه بدون خط شدن معنی نداشت همه باید با هم می رفتند. تا اینکه بعد از 4 روز گروهان بندی شدیم و به هر نفر کدی دادن و گفتند که در پادگان همه شما رو با کد می شناسند و کسی یه اسم شما توجه نمی کنه. کد من هم شد 12086 یعنی گروهان 12 و نفر 86. بعد از گروهان بندی و کد دهی تازه خدمت رسما شروع میشه. اولین کسی که بعد از گروهان بندی براتون سخنرانی میکنه کسی نیست جز فرمانده گروهانتون که خیلی تو دوره  آموزشی مهمه. اگه خوش اخلاق باشه و با حال خیلی بهتون خوش میگذره و برعکس اگه سخت گیر باشه پدرتون در می یاد. از شانس خوب ما سروان قاسمی فرمانده گروهانمان شد بعد چند روز فهمیدیم که آدم خوش شانسی هستیم و فرمانده خیلی آدم با حال و خوبیه به شرطی که گروهان خوب باشه و دستورات به نحو احسن انجام بشه. در خوبیه این فرمانده فقط اینو بگم که گروهانهای دیگه همشون سینه خیز تو جوب آب و غلتیدن رو خاک و انواع تنبیهاتو تجربه کردند و ما اصلا سینه خیز نرفتیم حتی یک بار(خدا رو شکر). از روز شنبه کلاس ها شروع شد. با شروع کلاس ها فرصتی پیش می یاد تا بچه ها کمبود خواب خودشونو جبران کنند و سر کلاس چرت بزنند. بعضی از کلاس ها مثل عقیدتی و احکام تئوری و بعضی از کلاس ها مثل تاکتیک عملی هستند. بعد حدود یک هفته کارها تکراری شدند و یه قول بعضی از بچه ها خسته کننده ولی چون می گذشتند غمی نبود. کلا برنامه هر روز این بود که ساعت ۴:۱۵ صبح از خواب بیدار می شدیم و می رفتیم نماز و بعد صبحانه. خوردن صبحانه هنگام طلوع خورشید چه حالی داشت. تا حالا خورشید رو تا این اندازه طلایی ندیده بودم. چه منظره زیبایی بود وقتی نور خورشید روی کوه ها می تابید و هر کدام از کوه های اطراف پادگان برق می زدند. شب های یزد هم به خاطر تمیزی هوا خیلی زیباست به علت دوری از شهر و تاریکی مطلق ستاره ها نور بیشتری دارند. ساعت ۷:۳۰ کلاس ها شروع می شد تا ساعت ۶ بعد از ظهر و از ساعت ۷ تا ۹ شب در اختیار خودمان بودیم. ساعت ۹ شب وقت قرق بود و آمار گرفته می شد و ساعت ۹:۱۵ خاموشی و همه باید خواب بودیم.               

مربی احکام یه شعر در مورد سربازی خوند و من هم سریع یادداشت کردم و بد ندیدم که اینجا بنویسم تا همتون بخونید.

از آن روزی که اسمم دفتری شد          به خدمت رفتنم حتمنی شد

به حوزه رفتم و اعزام گشتم              به پادگان آمدم و سرباز گشتم

دم دروازه پادگان رسیدم                   صدای طبل و شیپور را شنیدم

صدای طبل و شیپور نظام است                 از این پس خواب شیرین بر ما حرام است 

به صف کردن تراشیدن سرم را           به تن کردن لباس سربازیم را

لباس سربازیم دادن بپوشم            لباس شخصی ام را می فروشم

نگو خدمت بگو سرچشمه غم         بشین پاشو زیاد هست و غذا کم

نوشتم نامه ای با برگ گیلاس            به خدمت آمدم با کله ای طاس

نوشتم نامه ای با قلم و نی    چگونه دوریت را من کنم طی (خطاب به مادر)

نوشتم نامه ای با آه و ناله                 مرا اینجا برند رزم شبانه

نوشتم نامه ای با برگ چایی               کلاغ پر می روم مادر کجایی

کلاغ پر می روم قاشق به دندان          برای خردن یک لقمه نان

تو ای مادر مرا بیست ساله کردی        برای پادگان آماده کردی

لباس سربازیم رنگ زمینه                 تو مادر غم مخور دنیا همینه

بیا بلبل از این کوچه گذر کن                 رفیقان را ز حال من خبر کن

                  

سختی و راحتی خدمت سربازی نسبی است. منظورم اینه که بستگی داره که از چه زاویه ای بهش نگاه کنی. اگه خیلی سخت بگیری خدمت سربازی مثل زندان میشه. ولی اگه کارها رو با علاقه انجام بدی خیلی راحته. مثلا بعضی از بچه ها از تیر اندازی بدشون می یومد و روزهایی که میدان تیر داشتیم بدترین روز براشون بود ولی افرادی مثل من که ذاتا از تیر اندازی خوشم می یاد خیلی روز خوبی بود و به نظرم تهداد فشنگ ها باید بیشتر باشه تا یه دل سیر تیر اندازی کنیم نه اینکه ۱۳ تا فشنگ بدهند و تا دست میره رو ماشه همشون تموم شه.

در کل دوره آموزشی چند نفر از بچه ها به خاطر بی نظمی تنبیه شدند به این صورت که در ابتدا کلشون با شماره صفر تراشیده شد دریغ از حتی یه تار مو و بعد یک کوله پر از وسایل انداختن پشتشون تا هر کجا می رن پیششون باشه و این کار تا ۴ روز تکرار شد تا توبه کنند و بی نظمی نکنند. علاوه بر جنبه فیزیکی تنبیه این نوع آدما در گردان مشهور به اخراجی ها می شدند و همه بهشون می خندیدند.

و اما کمی هم از وضع غذا بگم. صبحانه معمولا پنیر کره خرما و یا حلوا بود ناهار هم همیشه برنج با خورشت تا اینجا بد نبود ولی من به شخصه شام هاشونو نمی تونستم بخورم چندان تعریفی نداشت ولی نگران نباشید تا حالا شنیدین که کسی در طول دوره سربازی از گرسنگی مرده باشه؟

یعد از یه ماه بهمون مرخصی عید نوروز دادن تا دوازدهم فروردین و اومدیم تا بعد عید دوباره برگردیم و شاخ دوره آموزشی رو بشکنیم. این مطلب رو هم طول تعطیلات عید براتون نوشتم فکر نکنید پادگان اینترنت داره ها به قول یکی از فرمانده ها دوره آموزشی مثل برزخه نه دستت تو این دنیاست نه تو اون دنیا. ...

-----------------------------------------------------------------

از آن روزی که سربازی به پا شد / ستم بر ما نشد بر دختران شد
بسوزد آن که سربازی به پا کرد / تمام دختران را چشم به راه کرد


-----------------------------------------------------------------

تو پادگان چشمات راه رفتم بی معرفت....سهم من از عشقت کلاغ پر بود؟؟!!!؟

-----------------------------------------------------

سربازی راهیست برای آدم کردن پسرها
اما هیچ راهی برای آدم کردن دخترها وجود نداره!

البته به اگه به خانوما بر نخوره))
-----------------------------------------------------

 

 

نظامی ترین جمله عاشقانه: توی اردو گاه قلبت... منم یه اسیر جنگی...تو منو شکنجه میدی...توی این قلعه ی سنگی.

.


 

-----------------------------------------------------

 

توی قلبم نوشتم ورود ممنوع
حالا که وارد شدی ، خروج ممنوع

-----------------------------------------------------

 

خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگیه
امیدوارم همیشه مسلح باشی

 

-----------------------------------------------------

 

بسوزد آنکه سربازی بنا کرد تو را از من مرا از تو جدا کرد
گروهبانان مرا بیچاره کردند لباس شخصی ام را پاره کردند
به خط کردند تراشیدند سرم را لباس آش خوری کردند تنم را

-----------------------------------------------------

 هر روز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازی
تا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس
بخورم ، نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم

-----------------------------------------------------

سر پستم رسیدم خوابم آمد — محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چاییکلاغ پر میرم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور — جدا گشتم دو سال از خانه ام دور

-----------------------------------------------------

به صف کردند تراشیدند سرم را
لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان
که امشب کردی تو مرا نگهبان

-----------------------------------------------------

به سربازی روم با کوله پوشتی
به دستم داده اند یک نان خشکی
به خط کردن تراشیدم سرم را
لباس ارتشی کردن تنم را
لباس ارتشی رنگ زمین است
سزای هر جوان آخر همین است

 -----------------------------------------------------

گزارش تخلف
بعدی