هرچه می خواهد دل تنگت بگو

در اين صفحه قصد داريم فارغ از هر گونه فعاليت سياسي – فرهنگي – هنري – اجتماعي- تحصيلي – شغلي و . . . از بهترين مطالب ارسالي شما در زمينه هاي مختلف استفاده كنيم. حالا اين مطالب ميتونه يا از خودتون باشه يا از جايي ديگه.فقط اگه از جايي ديگه بود حتما منبع رو بنويسيد.

منتظر شما هستيم . . .

از معرفي سايت و وبلاگ اختصاصي شما نيز استقبال مي شود.

نحوه ارسال :

Mehre87ncst@yahoo.com

www.mehre87ncst.blogfa.com ( بخش  نويسنده افتخاري)

مطالب جدید :

جملات دلتنگي . . . - افتخار ايراني - (26دي89)

مطالب پیشین :

برنامه روزانه ملت های مختلف ؟ ! ( 30 آذر 89 ) -داستان دوست حقیقی - اشتباه داریم تا اشتباه - آدمها دو دسته اند -  لغت نامه شیرازی - انگلیسی - انديشه هاي زندگي - شعري زيبا از دكتر شريعتي - باز باران  - دلتنگ ... - متن سنگ قبر نامداران... -مرد گمشده در جزیره - با اعتقاد، اعتماد و امید زندگی کنید - ايران وژاپن - حكايت هاي مديريتي - شوخي با مشاغل - كارمند دولت . . .

-----------------------------------------------------------------

جملات دلتنگي . . .

There are moments in life when you miss someone
So much that you just want to pick them from
Your dreams and hug them for real

گاهی در زندگی دلتان به قدری برای كسی تنگ می شود
كه می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و آرزوهای خود در آغوش بگیرید

*******************************

When the door of happiness closes, another opens
But often times we look so long at the
Closed door that we don't see the one which has been opened for us

وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
كه دری كه برایمان باز شده را نمی بینیم

*******************************

Don't go for looks; they can deceive
Don't go for wealth; even that fades away
Go for someone who makes you smile
Because it takes only a smile to
Make a dark day seem bright
Find the one that makes your heart smile

به دنبال ظواهر نرو؛ شاید فریب بخوری
به دنبال ثروت نرو؛ این هم ماندنی نیست
به دنبال كسی باش كه به لبانت لبخند بنشاند
چون فقط یك لبخند می تواند
شب سیاه را نورانی كند
كسی را پیدا كن كه دلت را بخنداند

*******************************

Dream what you want to dream
Go where you want to go
Be what you want to be
Because you have only one life
And one chance to do all the things
You want to do

هر چه میخواهی آرزو كن
هر جایی كه میخواهی برو
هر آنچه كه میخواهی باش
چون فقط یك بار زندگی می كنی
و فقط یك شانس داری
برای انجام آنچه میخواهی

*******************************

May you have enough happiness to make you sweet
Enough trials to make you strong
Enough sorrow to keep you human and
Enough hope to make you happy

خوب است كه آنقدر شادی داشته باشی كه دوست داشتنی باشی
آنقدر ورزش كنی كه نیرومند باشی
آنقدر غم داشته باشی كه انسان باقی بمانی
و آنقدر امید داشته باشی كه شادمان باشی

*******************************

The happiest of people don't necessarily
Have the best of everything
They just make the most of
Everything that comes along their way

شاد ترین مردم لزوماً
بهترین چیزها را ندارند
بلكه بهترین استفاده را می كنند
از هر چه سر راهشان قرار میگیرد

*******************************

The brightest future will always be based on a forgotten past
You can't go forward in life until
You let go of your past failures and heartaches

همیشه بهترین آینده بر پایه گذشته ای فراموش شده بنا می شود
نمیتوانی در زندگی پیشرفت كنی
مگر غمها و اشتباهات گذشته را رها نكنی

*******************************

When you were born, you were crying
And everyone around you was smiling
Live your life so at the end
You’re the one who is smiling and everyone
Around you is crying

وقتی كه به دنیا آمدی، تو گریه می كردی
و اطرافیانت لبخند به لب داشتند
آنگونه باش كه در پایان زندگی
تو تنها کسی باشی که لبخند بر لب داری
و اطرافیانت گریه می كنند

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش در تاريخ 26 دي 89

-----------------------------------------------------------------

افتخار ايراني

با آثار و مدارک گرانبهایی که در بسیاری از نقاط ایران زمین هنوز موجود است، به جرأت می توان ایرانیان را از اولین گرافیست هایی نامید که از طرح ها و نمادهایی با معنا و مفهوم گرافیک حرفه ای و مدرن امروزی بهره می بردند.

یکی از اولین این آرم ها (به معنای امروزی) نماد (Fravahar) یا آرم زرتشتیان

می باشد. در اینجا به نقد و تفسیر این آرم می پردازیم:

نیمه بالایی این موجود یک انسان است؛ پیرمردی به معنای پخته بودن، تجربه، کهن، راست قامت و پیر معلم.

· جهت نگاه پیرمرد به سمت راست است (اگر به طور معمول بالا را «شمال» فرض کنیم، سمت راست «خاور» می شود) جایی که خورشید طلوع می کند و منبع نور و روشنایی و دانش است؛ پشت به سوی تاریکی و نادانی.

· دست راستش را به معنای عبادت و دعا به سمت آسمان بلند کرده.

· در دست چپش حلقه عهد با اهورامزدا قرار دارد و نشان موظف بودن به پیمان با خداست. (در قدیم زمانی که دو نفر با هم پیمانی می بستند، این حلقه را با دست چپ خود می گرفتند؛ کاری که امروزه همه جهانیان در هنگام عقد ازدواج حلقه یی را بر انگشت دست چپ خود می کنند).

· وجود دو بال به معنای پرواز به سوی آسمان و صعود به قله های مینوی است. بال به معنای نیروهای مثبت است که اگر انسان از آنها بهره بگیرد می تواند صعود کند.

· هر بال از سه ردیف پر تشکیل شده که درجه بندی نکات مثبت است: هومت – هوخت – هورشت (پندار نیک – گفتار نیک – کردار نیک). با این نکات مثبت است که انسان می تواند به اوج برسد.

· حلقه میان تنه به معنای کره خاکی (ایرانیان آن زمان به گرد بودن کره زمین واقف بودند) و گردش روزگار است؛ و همچنین یک دوره عمر انسان که می بایست طی شود.

· دم این پرنده نیز از سه ردیف پَر تشکیل شده که درجه بندی نکات منفی است: دژمت – دژوخت – دژورشت (پندار بد – گفتار بد – کردار بد). انسان با نکات منفی به دنیا می آید، ولی یک انسان الگو می بایست تمامی نیرو های منفی را مهار کرده و تحت کنترل خود بگیرد تا همانند یک دم پرنده برای پرواز از آنها استفاده کند (یک پرنده بدون دم نمی تواند پرواز کند!).

· دو نوار دو طرف نماد به معنای دو نیروی سپنتا مینو (مثبت) و انگره مینو (منفی) که همواره انسان با این دو قطب به دنیا می آید و میان این دو قطب درگیر است.

این است فرهنگ ایران

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش در تاريخ 26 دي 89

-----------------------------------------------------------------

روي خط يارانه ها

واریز مبلغ یارانه ها :
١
مبلغ یارانه‌ها را می‌دانیم اما نمی‌گوییم!
٢
مبلغ یارانه‌ها ٨١ هزار تومان است، ولی نمی‌گوییم برای چه مدت است!
٣
مبلغ ٨١ هزار تومانی برای دو ماه است ولی نمی‌گوییم چه زمانی قابل برداشت است!
۴
مبلغ یارانه‌ها از سال آینده بیشتر می‌شود ولی نمی‌گوییم چقدر زیاد می‌شود!
۵
مردم نگران نباشند، یارانه‌های دو ماه دیگر را هم واریز می‌کنیم! فقط نمی‌گوییم چه زمانی واریز می‌کنیم!
۶
یارانه‌های چهار ماه دیگر را هم می‌دهیم. جلو‌جلو گفتم که یک موقع نگران نشوید! ما چیزهایی می‌دانیم که شما نمی‌دانید ولی نمی‌گوییم! تنها کاری که شما می‌کنید این است که نگران نمی‌شوید!
٧
یارانه‌های مرداد ماه سال ١٣٩٣ هم واریز می‌شود! اصلاً نگران نباشید.

ناوگان حمل و نقل عمومی :
١
اتوبوس و مترو بعد از هدفمندی یارانه‌ها گران نمی‌شوند! قبل از هدفمندی یارانه‌ها گران کردیم تا مردم احساس نکنند!
٢
تاکسی‌ها زیاد گران نمی‌شوند!
٣
مردم خود را برای افزایش ناگهانی قیمت‌های حمل و نقل آماده کرده‌اند. نگران هم نیستند!
۴
راننده‌ها بروند بانک صادرات و کارت سوختشان را بدهند و خانه و زندگی‌شان را هم گرو بگذارند و یک رقص عربی هم وسط بانک بزنند و ما هم به عوضش هر ماه ١٠٠ لیتر بنزین یارانه‌ای می‌دهیم!

برق و آب :
١
مگر قرار است برق گران شود؟ من الان این را از شما خبرنگارهای پدرسوخته شنیدم!
٢
قیمت برق فقط کمی زیاد می‌شود، چرا اینقدر شلوغش می‌کنید؟
٣قیمت برق ٨٠ درصد مردم فقط ۴ هزار تومان زیاد می‌شود.
۴
قیمت برق ٧٠ درصد مردم فقط ١٠ هزار تومان زیاد می‌شود.
۵
قیمت برق ۶٠ درصد مردم فقط ١۵هزار تومان زیاد می‌شود.
۶
فقط قیمت برق ۵٠ درصد مردم هدفمند می‌شود و به قیمت واقعی می‌رسد، بقیه نگران نباشند!

نان و غیره :
١
مگر قرار است نان گران شود؟
٢نان که گران نمی‌شود.
٣
البته نان گران می‌شود.
۴
نه تنها نان گران نمی‌شود بلکه رقابت و درگیری و بزن‌بزن برای افزایش کیفیت نان رخ می‌دهد.
۵
نان گران نمی‌شود فقط تغییر قیمت می‌دهد.
۶
نه تنها نان گران نمی‌شود بلکه به شاطرها سپرده‌ایم برایتان قر هم بدهند!

چگونگی خرج کردن یارانه‌ها :
١
با پول یارانه‌ها کتاب بخرید.
٢
یه موقع نروید با پول یارانه‌ها چیپس و پفک و پاستیل و اسمارتیز بخرید!
٣
پول یارانه‌ها را پس انداز کنید، بعد از یکسال یک رقمی می‌شود در حدود یکی دو میلیارد و بعد هم از دریافت یارانه انصراف می‌دهید.
۴
پول یارانه‌ها را پس انداز کنید.
۵
با پول یارانه‌ها سهام بخرید.
۶
پدرسوخته‌ها پول یارانه‌ها را خرج می‌کنید؟ بدهیم پدرتان را در بیاورند؟


 

-----------------------------------------------------------------

برنامه روزانه ملت های مختلف !!!! ...

امريکا :
12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافيک ،
3 ساعت تماشای تلويزيون ، 1 ساعت کار با اينترنت ،1 ساعت تماشای فیلم

فرانسه :
8 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خيابان ،
4 ساعت کتاب خواندن ، 2 ساعت حرف زدن عليه تلويزيون ، 2 ساعت خنديدن

ايتاليا :
4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خيابان گردی

آلمان :
8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلويزِيونی ،
2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی

کوبا :
8 ساعت کار ، 8 ساعت تفريح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو

عربستان سعودی :
8 ساعت تفريح همراه با کار ، 6 ساعت تفريح همراه با خريد در خيابان ، 10 ساعت خواب

مصر :
4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشيدن قليان ،
2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در باره جمال عبدالاناصر

هندوستان :
8 ساعت جستجوی کار ، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فيلم ،
2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خيابان

پاکستان :
4 ساعت کار غير مجاز ، 8 ساعت خواب مجاز، 8 ساعت اعتراض عليه کودتا ، 4 ساعت فرار از دست پليس

ايران :
8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،4 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوکهای جورواجور ،
4 ساعت حرکت در ترافيک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، 2 ساعت بحث در مورد هدفمند سازی یارانه ها!

----------------------------------------------------------------

داستان دوست حقیقی !!!! ...

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسیهایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند .

سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند .

بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس از اتمام ،برگه های خود را به معلم تحویل داده ، کلاس را ترک کردند .

روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانش آموز را در زیر اسم آنها نوشت .

روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد .

شادی خاصی کلاس را فرا گرفت .

معلم این زمزمه ها را از کلاس شنید " واقعا ؟ "

"من هرگز نمی دانستم که دیگران به وجود من اهمیت می دهند! "

"من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند . "

دیگر صحبتی از آن برگه ها نشد .

معلم نیز ندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند یانه ، به هر حال برایش مهم نبود . آن تکلیف هدف معلم را بر آورده کرده بود .دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسی هایشان راضی بودند با گذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگر دورافتادند . چند سال بعد ، یکی از دانشآموزان درجنگ ویتنام کشته شد . و معلمش در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد .

او تابحال ، یک سرباز را در تابوت ندیده بود . پسر کشته شده ، جوان خوش قیافه وبرازنده ای به نظر می رسید .

کلیسا مملو از دوستان سرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ، مراسم وداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود .

به محض اینکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حمل تابوت بود ، به سوی او آمد و پرسید : " آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ "

معلم با تکان دادن سر پاسخ داد : " چرا"

سرباز ادامه داد : " مارک همیشه درصحبتهایش از شما یاد می کرد . "پس از مراسم تدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد هم آمدند . پدر و مادر مارک نیز که در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظر ملاقات با معلم مارک هستند .

پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبش بیرون می کشید ، به معلم گفت :"ما می خواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکرمی کنیم برایتان آشنا باشد . "او با دقت دو برگه کاغذ فرسوده دفتریادداشت که از ظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند را از کیفش در آورد .
خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانی بودند که تمام خوبی های مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود .

مادر مارک گفت : " از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطور که می بینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . "

همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد و گفت : " من هنوز لیست خودم را دارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . "

همسر چاک گفت : " چاک از من خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . "

مارلین گفت : " من هم برای خودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام . "

سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت :" این همیشه با منه . . . . " . " من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگه نداشته باشد . "

معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگر طاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برای همه دوستانش که دیگر او رانمی دیدند ، گریه می کرد .

سرنوشت انسانها در این جامعه بقدری پیچیده است که ما فراموش می کنیم این زندگی روزی به پایان خواهد رسید ، و هیچ یک از مانمی داند که آن روز کی اتفاق خواهد افتاد.

 

 

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش - 16آذر89

-----------------------------------------------------------------

اشتباه داریم تا اشتباه !!!! ...

اگریک آرایش گر اشتباه کند، مدل جدید موست.
اگر یک راننده اشتباه کند، مسیر جدید است.
اگر یک مهندس اشتباه کند، سبک نو است.
اگروالدین اشتباه کنند، نسل جدید است.
اگر سیاست مدار اشتباه کند، قانون جدید است.
اگر دانشمند اشتباه کند، اختراع جدید است.
اگر خیاط اشتباه کند، طرح نو است.
اگر آموزگاراشتباه کند، فرضیه ی تازه است.
اگر رئیس اشتباه کند، دیدگاه جدید است.
اما...
اگر یک مرئوس اشتباه کند، صرفا یک اشتباه است.

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش - 16آذر89

-----------------------------------------------------------------

به نظر من آدمها دو دسته هستند !!!! ...

یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور یا بی پول ترن که بهشون میگم گدا گشنه

یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم ... یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم ...

یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو

یا از من هوشیارترن که بهشون میگم فضول یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو

یا از من دست و دل باز ترن که بهشون میگم ولخرج یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم خسیس

یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بگ یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی

یا از من مردم دار ترن که بهشون میگم بوقلمون صفت یا رو راست ترن که بهشون میگم احمق

خدا رو شکر که بقیه ی ایرانیا مثل من فکر نمیکنن والا معلوم نیست مملکتمون به چه روزی می افتاد.

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش - 16آذر89

-----------------------------------------------------------------

لغت نامه شیرازی - انگلیسی


 

شيرازي

انگليسي

مي نه؟

Am I right

ها والوو

Yes

نه كاكو

No

نه عامو؟؟

Really!!!

يا ابالفضل

Oh my God!

بري چي چي؟

Why?

كاري باري؟

bye

گاسم

maybe

عامو برو او ور بيزو باد بياد

leave me alone

عامو كله پرك گرفتم

you made me confused

ووي عامووو!!!

Wow!!!

بي اينجو

come here

عامو ولش كن،حوصله داري شمو هم ماشاللو

Take it easy

جونم مرگ نشي

so cute

همي‌ نه‌

that’s true

ارسيو زدم زير چلم گوروختم!

I took my shoes and escaped!

فلكه ي گازو

Gas Square

قايم

Hard

نيوار

Tape

هالو چي خبره؟

Slow down!

جيگري بشي

You are disgusting

آفتوو

Sunshine

باريكلوو

Great

بونه

Excuse

گمپ گلم

Dear

عامو بپوكي

when sb eats too much

صبرم بده، امونم بده

wait

خوبوو

good quality

كلپوك

lizard

دست نماز

washing yourself before praying

جانماز

a square shape device that you can pray on it

باكيت ني؟

How are you

ارسال شده توسط گروه زیگورات - 16آذر89

-----------------------------------------------------------------

اندیشه های زندگی

  

The best cosmetic

زیباترین آرایش

 for lips is truth
 برای لبان شما راستگویی

for voice is pray
برای صدای شما دعا به درگاه خداوند


for eyes is pity
برای چشمان شما رحم و شفقت

for hands is charity
برای دستان شما بخشش


for heart is love
برای قلب شما عشق

and for life is friendship
و برای زندگی شما دوستی هاست


No one can go back and make a new start
هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه

Anyone can start from now and make a brand new ending
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه


God didn't promise days without pain
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که حتما روزهای ما بدون غم بگذره

laughter without sorrow , sun without rain,
خنده باشه بدون هیچ غصه ای، یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده


but He did promise strength for the day, comfort for the tears
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم در
مقابل مشکلات تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه

and light for the way
و چراغ راهمون میشه


Disappointments are like road bumps, they slow you down a bit
نا امیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده میمونن
ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن

but you enjoy the smooth road afterwards
ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد


Don't stay on the bumps too long
بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن

Move on
به راهت ادامه بده


When you feel down because you didn't get what
you want just sit tightand be happy
وقتی احساس شکست میکنی که نتونستی به اون چیزی که
می خواستی برسی ناراحت نشو

because God has thought of something better to give you
حتما خداوند صلاح تو رو در این دونسته و برات آینده بهتری رو رقم زده


When something happens to you ,good or bad,
وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میفته همیشه

consider what it means
دنبال این باش که این چه معنی و حکمتی درش نهفته هست


There's a purpose to life's events
برای هر اتفاق زندگی دلیلی وجود دارد

to teach you how to laugh more or not to cry too hard
که به تو می آموزد که چگونه بیشتر شاد زندگی
کنی و کمتر غصه بخوری


You can't make someone love you
تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه

all you can do is be someone who can be loved
تمام اون کاری که میتونی انجام بدی
اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست


the rest is up to the person to realize your worth
و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه

It's better to lose your pride to the one you love
بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری
از دست بدی تا این که


than to lose the one you love because of pride
کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی

We spend too much time looking for the right person to love
ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی
برای دوست داشتن


or finding fault with those we already love
یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم

when instead
باید به جای این کار


we should be perfecting the love we give
در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم

Never abandon an old friend
هیچوقت یه دوست قدیمیت رو ترک نکن


You will never find one who can take their place
چون هیچ زمانی کسی جای اون رو نخواهد گرفت

Friendship is like wine
دوستی مثل شراب میمونه


older it gets better as it grows
که هر چی کهنه تر بشه ارزشش بیشتر میشه

When people talk behind your back, what does it mean?
وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟


Simple ! It means that you are two steps ahead of them
خیلی ساده ! یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری

So, keep moving ahead in Life
پس به مسیرت در زندگی ادامه بده

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش - 5 آذر89

----------------------------------------------------------------- 

شعری زیبا  از دكتر علی شریعتی

 

نمی دانم. . . 

 

پریشانم

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!


مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی


خداوندا!


اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی


لباس فقر پوشی


غرورت را برای ‌تکه نانی


‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌


و شب آهسته و خسته


تهی‌ دست و زبان بسته


به سوی ‌خانه باز آیی


زمین و آسمان را کفر می‌گویی


می‌گویی؟!


خداوندا!


اگر در روز گرما خیز تابستان


تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی


لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری


و قدری آن طرف‌تر


عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌


و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد


زمین و آسمان را کفر می‌گویی


نمی‌گویی؟!


خداوندا!


اگر روزی‌ بشر گردی‌


ز حال بندگانت با خبر گردی‌


پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت


خداوندا تو مسئولی


خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن


در این دنیا چه دشوار است


چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است!

 

-----------------------------------------------------------------

باز باران . . .

 

باز باران بی ترانه ....باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم ...

من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم ، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست ....

نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست ...نمی فهمم ....

کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد ....نمی دانم ...

نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست ...نمی فهمم ....

یاد آرم روز باران را یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان ...

مادرم افتاد...مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود...نمی دانم...کجــــای این لجـــــن زیباست....

بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست...و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست...

و باران من و تو درد و غم دارد خدا هم خوب می داند که این عدل زمینی ، عدل کم دارد

 

ارسال شده در تاریخ 24آبان 89

-----------------------------------------------------------------

 

دلتنگ1:

  

از کجا آمد ه ای ؟ که چنین نمناکی! زیر باران بودی؟ ای خیال ابدی! بی تو من تنهایم تو چرا غمگینی؟ * من اگر می گریم ترس فردا دارم ترس بی تو ماندن تو چرا می گریی؟ * ای صدای قدمت نبض دلتنگی من من اگر دلتنگم تو چرا تنهایی؟ * رو به رویم بنشین حرف دل با من گو من اگر خاموشم تو چرا دلتنگی؟ * من اگر تاریکم مثل شب های دگر پشت این پنجره ها تو چرا خاموشی ؟ * من اگر می بارم مثل باران بهار تو چرا نمناکی؟ * سایه ات زد فریاد من برای غم تو می گریم من مسافر هستم آمدم تا بروم رفتنم تا ابدیت جاریست .... ...

 

دلتنگ 2:

 

 

من اگر می گریم از جدایی خودم می گریم ، من اگر نمناکم یا اگر بارانم ،زغم دوری توست ، خون دل می بارم ، من همیشه با توام . تو چرا تنهایی؟ من کنارت هستم ، من نگاهت هستم ، من چه باشم جز تو ، من خود تو باشم. چه کسی میفهمد غم بارانی قلبم جز تو ،چه کسی می داند .هیچکس چه کسی می داند مرغ شیدای دلم در هوای نفست بی بال و پر است دل من رفت زدست تو چرا تنهایی و چرا غمگینی؟من زاکنون غم فردای تو را میترسم تو چرا تنهایی چه کسی می داند زغم دوری تو من چقدر تنهایم وای بر من که دل و روح و تنم ،رفتنش تا ابدیت باشد بهت من تا ابدیت جاریست از صدای (خنده اش) می گریم من چقدر تنهایم ،بازآی

 

 

دلتنگ 3:

اگه دستم به جدایی برسه اونو از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تموم آدما
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت می کنم
نمیذارم کسی عاشق نباشه
ماه رو بین همه قسمت می کنم
وقتی گاهی من و دل تنها میشیم
حرفهای نگفتنی رو میشه دید
میشه تو سکوت بین عادتها
خیلی از ندیدنی هارو شنید
قصه جدایی ما آدما
قصه دوری ماست از خودمون
دوری من و تو از لحظه عشق
قصه سادگی گمشدمون...

شاد باشيد

 

-----------------------------------------------------------------

مرد گمشده در جزیره

کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند.
این مرد با هزاران زحمت برای خود یک کلبه ساخت ...
روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود ؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است.
به بخت بد خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که : خدایا تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد!
مرد با همین افکار به خواب عمیقی فرو رفت ... .
صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی از خواب پرید ؛ او نجات یافته بود!

وقتی سور کشتی شد ، از ناخدا پرسید چگونه فهمیدید که من در این جزیره هستم؟
ناخدا پاسخ داد : ما علایمی را که با دود نشان می دادید دیدیم!

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش 8 آبان 89 ساعت 10:10

-----------------------------------------------------------------

ايران و ژاپن

چندی پیش در یکی از جلسات ، یکی از اعضا خاطره جالبی از سفرش به ژاپن نقل کرد. این خاطره جالب شاید یکی از دلایلی باشد که نشان میدهد چرا ژاپن درحال پشت سرگذاشتن همه قدرت‌های صنعتی در دنیا است.

وی گفت: ژاپن که بودم یه روز دوشنبه رفتم سر کار دیدم تو خیابون پر پلیس و شلوغه؛ وضع غیر عادی بود. یه کم پرس و جو کردم دیدیم یکی خودکشی کرده. البته اینقدر تو ژاپن خودکشی زیاد بود که دیگه خیلی جای تعجب نداشت. پرسیدم: چرا طرف خودکشی کرده؟ فهمیدم طرف مهندس پیمانکار یه ساختمان بوده. قرار بود روز جمعه ساختمان رو طبق قرارداد تحویل صاحبش بده. روز جمعه ساختمان کارش تموم نشده بود مهندس پیمانکار از صاحب ساختمان دو روز شنبه و یکشنبه مهلت میخواد که ساختمان رو ساعت هشت روز دوشنبه اول روز کاری بهش تحویل بده. تو این ۴۸ ساعت مهندس و تیمش هر کاری می‌کنند نمی‌توانند کارهای نیمه تمام ساختمان رو تمام کنند و ساختمان رو آماده تحویل کنند.
روز دوشنبه که صاحب ساختمان برای تحویل خونه میاید با جسد حلق آویز شده مهندس پیمانکار مواجه می‌شه. حالا نکته جالب اش می دونی واسه من چی بود؟

این ساختمان فقط نصب پریز برق و نظافتش مونده بود. به دوستان ژاپنی به تعجب می‌گفتم این چه آدمی بود خب چرا خودکشی کرده برای همچین موضوع کوچکی. این دیگه خودکشی نداره که.

آنها با دهان باز نگاه می‌کردند می‌گفتند خودکشی نداره؟ این آینده شغلی‌اش به پایان رسیده بود. دو بار زیر قولش زده دیگه کسی بهش کار نمیداد.

چقدر شبیه ایرانیان هستند!!!!!

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش 8 آبان 89 ساعت 10:7

-----------------------------------------------------------------

با اعتقاد، اعتماد و امید زندگی کنید !!!! ...

1- Confidence ( اعتقاد ) :
اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند.
روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند،فقط یک پسربچه با چتر آمده بود،
این یعنی اعتقاد.

2- Trust ( اعتماد ) :
اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد،وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید،او میخندد ..... چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت،
این یعنی اعتماد.

3- Hope ( امید ) :
هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم.ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید،
این یعنی امید.

با اعتقاد،اعتماد و امید زندگی کنید.

ارسال شده توسط اسماعيل بهمنش 8 آبان 89 ساعت  10:4

 

-----------------------------------------------------------------

 

حكايت هاي مديريتي :

 

از اين پس منتظر حكايت هاي مديريتي باشيد.

 

1.در جستجوي الماس

كليدواژه‌ها : فرصت ؛ شناسايي فرصت ها ؛ خودشناسي ؛ خود كم بيني
 

مي گويند كشاورزي آفريقايي در مزرعه اش زندگي خوب و خوشي را با همسر و فرزندانش داشت. يك روز شنيد كه در بخشي از آفريقا معادن الماسي كشف شده اند و مردمي كه به آنجا رفته اند با كشف الماس به ثروتي افسانه اي دست يافته اند. او كه از شنيدن اين خبر هيجان زده شده بود، تصميم گرفت براي كشف معدني الماس به آنجا برود. بنابراين زن و فرزندانش را به دوستي سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد. او به مدت ده سال آفريقا را زير پا مي گذارد و عاقبت به دنبال بي پولي، تنهايي و يأس و نوميدي، خود را در دريا غرق مي كند.

اما زارع جديدي كه مزرعه را خريده بود روزي در كنار رودخانه اي كه از وسط مزرعه مي گذشت، چشمش به تكه سنگي افتاد كه درخشش عجيبي داشت. او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازي برد. مرد جواهر ساز با ديدن سنگ گفت كه آن سنگ الماسي است كه نمي توان قيمتي بر آن نهاد. مرد زارع به محلي كه سنگ را پيدا كرده بود رفت و متوجه شد سرتاسر مزرعه پر از سنگهاي الماسي است كه براي درخشيدن نياز به تراش و صيقل داشتند.

مرد زارع پيشين بدون آنكه زير پاي خود را نگاه كند، براي كشف الماس تمام آفريقا را زير پا گذاشته بود حال آنكه در معدني از الماس زندگي مي كرد!

 

2.بيسكوئيت

 

كليدواژه‌ : قضاوت

يك زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت كتابي خريداري كند. او يك بسته بيسكوئيت نيز خريد. او برروي يك صندلي نشست و در آرامش شروع به خواندن كتاب كرد. در كنار او مردي نشسته بود و داشت روزنامه مي‌خواند. وقتي كه او نخستين بيسكوئيت را به دهان گذاشت، متوجه شد كه مرد هم يك بيسكوئيت برداشت و خورد. او خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت.

پيش خود فكر كرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شايد اشتباه كرده باشد.»

ولي اين ماجرا تكرار شد. هر بار كه او يك بيسكوئيت برمي‌داشت، آن مرد هم همين كار را مي‌كرد. اين كار او را حسابي عصباني كرده بود ولي نمي‌خواست واكنش نشان دهد.

وقتي كه تنها يك بيسكوئيت باقي مانده بود، پيش خود فكر كرد: «حالا ببينم اين مرد بي‌ادب چكار خواهد كرد؟»

مرد آخرين بيسكوئيت را نصف كرد و نصفش را خورد. اين ديگه خيلي پرروئي مي‌خواست. او حسابي عصباني شده بود. در اين هنگام بلندگوي فرودگاه اعلام كرد كه زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن كتابش را بست، چيزهايش را جمع و جور كرد و با نگاه تندي كه به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتي داخل هواپيما روي صندلي‌اش نشست، دستش را داخل ساكش كرد تا عينكش را داخل ساك قرار دهد و ناگهان با كمال تعجب ديد كه جعبه بيسكوئيتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خيلي شرمنده شد. از خودش بدش آمد. يادش رفته بود كه بيسكوئيتي كه خريده بود را داخل ساكش گذاشته بود. آن مرد بيسكوئيت‌هايش را با او تقسيم كرده بود، بدون آن كه عصباني و برآشفته شده باشد. در صورتي كه خودش آن موقع كه فكر مي‌كرد آن مرد دارد از بيسكوئيت‌هايش مي‌خورد خيلي عصباني شده بود و متاسفانه ديگر زماني براي توضيح رفتارش و يا معذرت‌خواهي نبود.

اين مطلب در تاريخ 6 آبان 89 ارسال شد

 ----------------------------------------------------------------

شوخي با مشاغل :

حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.


بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.


مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.


سیاستمدار : کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.


اقتصاددان : کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد.


روزنامه نگار : کسی است که 50% از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و 50% بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند.


ریاضیدان : مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهی می گردد که آنجا نیست.


هنرمند مدرن : کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد.


فیلسوف : کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند.


استاد : کسی است که کاری ندارد ولی حداقل می داند چرا.


روانشناس : کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد.


معلم مدرسه : کسی است که عادت کرده فکر کند که بچه ها را دوست دارد.


جامعه شناس : کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند ، او به مردم نگاه می کند.


برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند.

اين مطلب در تاريخ 6 آبان 89 ارسال شد

-----------------------------------------------------------------

 

در صورتی كه كارمند دولت شديد حتما از این تجربیات استفاده كنید:

1- در یك سیستم دولتی؛ سعی كنید «لال بودن» را تمرین كنید! این تمرین در میزان عزیز بودن شما بسیار موثر است.


2- در یك سیستم دولتی؛ هیچگاه كارمندان را با یكدیگر مقایسه نكنید؛ چون قطعا شاهد تبعیض خواهید بود.


3- در یك سیستم دولتی؛ اگر مدیرتان 3 یا 4 ایراد دارد انتظار رفتنش را نكشید، چون قطعا نفر بعدی او 43 ایراد دارد!


4- در یك سیستم دولتی؛ می توانید با كارهای كم و كوچك، محبوبیت فراوانی به دست آورید؛ فقط كافی است «زبان» خود را تقویت كنید!


5- دریك سیستم دولتی؛ ممكن است كه هر چه بیشتر كار كنید، بیشتر خوار و خفیف باشید


6- در یك سیستم دولتی؛ با اشكالات سازمانتان بسازید و هرگز آنها را با مدیرتان در میان نگذارید؛ درغیر این صورت یك مشكل دیگر به سازمان اضافه می شود.. آن مشكل، شما هستید!


7-در یك سیستم دولتی؛ اشتباهات یك مدیر را هیچگاه به مدیر دیگر نگویید؛ در غیر اینصورت بجای یك مدیر، دو مدیر در مقابل شما موضع گیری خواهند كرد.


8- در یك سیستم دولتی؛ با انجام كارهای مختلف و فعالیتهای به موقع، نظم شما تشخیص داده نمی شود؛ بلكه برای این كار راههای ساده تری هم هست. مثلا فقط كافیست همیشه میز كارتان را منظم نگه دارید!


9- در یك سیستم دولتی؛ اضافه بر كارهای معمول كار اضافه ای انجام ندهید؛ در غیر اینصورت انتظار پاداش بیشتری نیز نداشته باشید.


10- در یك سیستم دولتی؛ همیشه حرفها (فرمایشات) مدیرتان را تایید كنید، حتی اگر از نظر او «ماست، سیاه باشد!»


11- در یك سیستم دولتی؛ تنها كاری كه واجب است سریع انجام دهید، كاری است كه مدیر شما شخصا از شما خواسته است.


12- در یك سیستم دولتی؛ تنها انگیزه ای كه می تواند شما را وادار به كار كند «كسب روزی حلال» است.


13- در یك سیستم دولتی؛ آسه برو، آسه بیا، كه گربه شاخت نزنه؛ مگر اینكه با گربه نسبتی داشته باشید!



 

اين مطلب در تاريخ 6 آبان 89 ارسال شد

-----------------------------------------------------------------

گزارش تخلف
بعدی